خانه عناوین مطالب تماس با من

انتظار بزرگترین وبلاگ شعر فارسی

انتظار بزرگترین وبلاگ شعر فارسی

درباره من

سلام من مبینا عادل هستم شعر رو خیلی دوست دارم از هر دوره ای میخواد باشه کلاسیک یا معاصر. خودم هم گاه گداری یه تک بیت یا چند بیتی هم میگم هر چند که اسمش رو شعر نمیشه گذاشت. هدف از ایجاد این وبلاگ : چون از ادبیات خیلی خوشم میاد گفتم یه وبلاگی بزنم برای دوستداران شعر و ادبیات. باتشکر:مبینا ادامه...

پیوندها

  • love
  • شمع وجود
  • موفقیت،نامحدود!.. سلامتی،شادی،ثروت
  • فروشگاه اینترنتی فیلم و سریال های کره ای و امریکایی
  • ★۩۞۩ تک کلوب دات کام ‌ ۩۞۩★
  • www.dancersite.mihanblog.com
  • تنهایی
  • شکیلا عشق

دسته‌ها

  • برای آقا 9
  • سیری در نهج البلاغه 5
  • اشعاری در وصف و مدح ائمه 8
  • گشت و گذاری در شعر معاصر 25
  • ابوسعید ابوالخیر 8
  • امیر خسرو دهلوی 8
  • انوری 8
  • اوحدی مراغه‌ای 9
  • بابا طاهر 6
  • پروین اعتصامی 9
  • جامی 6
  • حافظ 7
  • خاقانی 5
  • خواجوی کرمانی 8
  • خیام 5
  • دقیقی 6
  • رودکی 5
  • سعدی 8
  • سنایی غزنوی 7
  • سیف فرغانی 10
  • شبستری 7
  • شیخ بهائی 5
  • صائب تبریزی 6
  • عبید زاکانی 5
  • عطار 5
  • فخرالدین عراقی 10
  • فرخی سیستانی 2
  • فردوسی 7
  • فروغی بسطامی 5
  • محتشم کاشانی 10
  • مسعود سعد سلمان 6
  • ملک الشعرا بهار 6
  • منوچهری 4
  • مولوی 7
  • ناصر خسرو 6
  • نظامی 8
  • وحشی بافقی 9
  • هاتف اصفهانی 12
  • دفتر شعر من 2

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • در آفرینش ماه (شاه‌نامه > آغاز کتاب)
  • گر باز دگرباره ببینم مگر او را (دیوان اشعار > غزلیات)
  • گل خواهد کرد از گل ما (دیوان اشعار > غزلیات)
  • من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را (گزیده اشعار > غزلیات)
  • گویند عارفان هنر و علم کیمیاست(دیوان اشعار > قصائد)
  • ای عجب! این راه نه راه خداست(دیوان اشعار > قصائد)
  • آهوی روزگار نه آهوست، اژدر است(دیوان اشعار > قصائد)
  • ای دل، فلک سفله کجمدار است(دیوان اشعار > قصائد)
  • دیوان اشعار > رباعیات > قسمت اول
  • رباعیات > رباعیات > قسمت اول
  • بابک طراوت
  • مریم آریان
  • غروب جاده
  • دیوان اشعار > رباعیات > قسمت اول
  • دیوان اشعار > رباعیات > قسمت اول

بایگانی

  • خرداد 1389 1
  • اردیبهشت 1389 116
  • فروردین 1389 170

آمار : 73348 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا (غزل) پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1389 23:52
    آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟ هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست...
  • یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا (غزل) پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1389 23:50
    یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟ شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص خانه دار گوشه‌ی چشم قناعت کن مرا چند باشد شمع من بازیچه‌ی دست فنا؟ زنده‌ی...
  • ای خط و خال خوشت مایه‌ی سودای ما (غزل) پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1389 19:49
    ای خط و خال خوشت مایه‌ی سودای ما ای نفسی وصل تو اصل تمنای ما چونکه قدم مینهد شوق تو در ملک جان صبر برون میجهد از دل شیدای ما چتر همایون عشق سایه چو بر ما فکند راه خرابات پرس گر طلبی جای ما از رخ زیبای تو قبله‌گه عام را کعبه‌ی دیگر نباد دلبر ترسای ما مردم لولی وشیم ما که وسجده کدام رای هزیمت گرفت عقل سبک رای ما صوفی...
  • در ما به ناز می‌نگرد دلربای ما (غزل) پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1389 19:48
    در ما به ناز می‌نگرد دلربای ما بیگانه‌وار میگذرد آشنای ما بی‌جرم دوست پای ز ما درکشیده باز تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما با هیچکس شکایت جورش نمیکنم ترسم به گفتگو کشد این ماجرای ما ما دل به درد هجر ضروری نهاده‌ایم زیرا که فارغست طبیب از دوای ما هردم ز شوق حلقه‌ی زنجیر زلف او دیوانه میشود دل آشفته رای ما بر کوه اگر...
  • شوریده کرد شیوه‌ی آن نازنین مرا (غزل) پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1389 19:47
    شوریده کرد شیوه‌ی آن نازنین مرا عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا غم همنشین من شد و من همنشین غم تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا زینسان که آتش دل من شعله میزند تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا ای دوستان نمیدهد آن زلف بیقرار تا یکزمان قرار بود بر زمین مرا از دور دیدمش خردم گفت دور از او دیوانه میکند خرد دوربین مرا گر سایه...
  • سوختی جانم چه می‌سازی مرا (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 23:56
    سوختی جانم چه می‌سازی مرا بر سر افتادم چه می‌تازی مرا در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک بوک بر گیری و بنوازی مرا لیک می‌ترسم که هرگز تا ابد بر نخیزم گر بیندازی مرا بنده‌ی بیچاره گر می‌بایدت آمدم تا چاره‌ای سازی مرا چون شدم پروانه‌ی شمع رخت همچو شمعی چند بگدازی مرا گرچه با جان نیست بازی درپذیر همچو پروانه به جانبازی مرا تو...
  • گفتم اندر محنت و خواری مرا (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 23:54
    گفتم اندر محنت و خواری مرا چون ببینی نیز نگذاری مرا بعد از آن معلوم من شد کان حدیث دست ندهد جز به دشواری مرا از می عشقت چنان مستم که نیست تا قیامت روی هشیاری مرا گر به غارت می‌بری دل باک‌نیست دل تو را باد و جگرخواری مرا از تو نتوانم که فریاد آورم زآنکه در فریاد می‌ناری مرا گر بنالم زیر بار عشق تو بار بفزایی به سر باری...
  • ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 23:51
    ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا گرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق پا و سر پیدا نیامد این بیابان مرا گر امید وصل تو در پی...
  • ز زلفت زنده می‌دارد صبا انفاس عیسی را (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 23:50
    ز زلفت زنده می‌دارد صبا انفاس عیسی را ز رویت می‌کند روشن خیالت چشم موسی را سحرگه عزم بستان کن صبوحی در گلستان کن به بلبل می‌برد از گل صبا صد گونه بشری را کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی برای گلبن وصلش رها کن من و سلوی را گر از پرده برون آیی و ما را روی بنمایی بسوزی خرقه‌ی دعوی بیابی نور معنی را دل از ما می‌کند...
  • ندیدم در جهان کامی دریغا (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 23:48
    ندیدم در جهان کامی دریغا بماندم بی‌سرانجامی دریغا گوارنده نشد از خوان گیتی مرا جز غصه‌آشامی دریغا نشد از بزم وصل خوبرویان نصیب بخت من جامی دریغا مرا دور از رخ دلدار دردی است که آن را نیست آرامی دریغا فرو شد روز عمر و بر نیامد از آن شیرین لبش کامی دریغا درین امید عمرم رفت کاخر: کند یادم به پیغامی دریغا چو وادیدم عراقی...
  • ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 23:41
    ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟ شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟ نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟ بود دل را با تو آخر...
  • هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 23:40
    هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟ چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم وارهم...
  • درمدح یمین الدوله سلطان محمود سبکتگین غزنوی (قصیده) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 16:25
    برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا تو گفتی گرد زنگارست بر آیینه‌ی چینی تو گفتی موی سنجابست بر پیروزه‌گون دیبا بسان مرغزار سبز رنگ اندر...
  • گفتار اندر آفرینش آفتاب (شاه‌نامه > آغاز کتاب) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 16:21
    از یاقوت سرخست چرخ کبود نه از آب و گرد و نه از باد و دود به چندین فروغ و به چندین چراغ بیاراسته چون به نوروز باغ روان اندرو گوهر دلفروز کزو روشنایی گرفتست روز ز خاور برآید سوی باختر نباشد ازین یک روش راست‌تر ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی
  • گفتار اندر آفرینش مردم (شاه‌نامه > آغاز کتاب ) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 16:20
    چو زین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را سراسر کلید سرش راست بر شد چو سرو بلند به گفتار خوب و خرد کاربند پذیرنده‌ی هوش و رای و خرد مر او را دد و دام فرمان برد ز راه خرد بنگری اندکی که مردم به معنی چه باشد یکی مگر مردمی خیره خوانی همی جز این را نشانی ندانی همی ترا از دو گیتی برآورده‌اند به چندین میانچی بپرورده‌اند...
  • گفتار اندر آفرینش عالم(شاه‌نامه > آغاز کتاب ) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 16:18
    از آغاز باید که دانی درست سر مایه‌ی گوهران از نخست که یزدان ز ناچیز چیز آفرید بدان تا توانایی آرد پدید سرمایه‌ی گوهران این چهار برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار یکی آتشی برشده تابناک میان آب و باد از بر تیره خاک نخستین که آتش به جنبش دمید ز گرمیش پس خشکی آمد پدید وزان پس ز آرام سردی نمود ز سردی همان باز تری فزود چو این چار...
  • ستایش خرد (شاه‌نامه > آغاز کتاب ) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 16:16
    کنون ای خردمند وصف خرد بدین جایگه گفتن اندرخورد کنون تا چه داری بیار از خرد که گوش نیوشنده زو برخورد خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای ازو شادمانی وزویت غمیست وزویت فزونی وزویت کمیست خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان چه گفت آن...
  • پس آگاهی آمد به افراسیاب (آگاهی یافتن افراسیاب از آمدن رستم ) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 16:11
    پس آگاهی آمد به افراسیاب که بوم و بر زادشم شد خراب دلش زین سخن پر ز تیمار شد همه پرنیان بر تنش خار شد همی گفت پیکار او کار کیست سپاهست بسیار و سالار کیست چنین گفت لشکر به افراسیاب که چندین سر از جنگ رستم متاب ز جنگ سواری تو عمگین مشو نگه کن بدین نامداران نو بفرمود تا لشکر آراستند به کین نو از جای برخاستند یکی شیر دل...
  • نگارم گر به چین با طره‌ی پرچین شود پیدا (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 16:01
    نگارم گر به چین با طره‌ی پرچین شود پیدا ز چین طره‌ی او فتنه‌ها در چین شود پیدا کی از برج فلک ماهی بدین خوبی شود طالع کی از صحن چمن سروی بدین تمکین شود پیدا هر آن دل را که با زلف دل‌آویزش بود الفت کجا طاقت شود ممکن کجا تسکین شود پیدا صبا کاش آن مسلسل سنبل مشکین بیفشاند که از هر حلقه‌اش چندین دل مسکین شود پیدا شکار...
  • در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:58
    در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را آن‌جا که می‌رساند پیغامهای ما را گوشی که هیچ نشنید فریاد پادشاهان خواهد کجا شنیدن داد دل گدا را در پیش ماه‌رویان سر خط بندگی ده کاین جا کسی نخوانده‌ست فرمان پادشا را تا ترک جان نگفتم، آسوده دل نخفتم تا سیر خود نکردم نشناختم خدا را بالای خوش‌خرامی آمد به قصد جانم یا رب که برمگردان از...
  • به جان تا شوق جانان است ما را (غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:56
    به جان تا شوق جانان است ما را چه آتش‌ها که بر جان است ما را بلای سختی و برگشته بختی از آن برگشته مژگان است ما را از آن آلوده دامانیم در عشق که خون دل به دامان است ما را حدیث زلف جانان در میان است سخن زان رو پریشان است ما را چنان از درد خوبان زار گشتیم که بیزاری ز درمان است ما را ز ما ای ناصح فرزانه بگذر که با پیمانه...
  • تا اختیار کردم سر منزل رضا را(غزل) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:55
    تا اختیار کردم سر منزل رضا را مملوک خویش دیدم فرمانده‌ی قضا را تا ترک جان نگفتم آسوده‌دل نخفتم تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را دردا که کشت ما را شیرین لبی که می‌گفت من داده‌ام به عیسی انفاس جان‌فزا را یک نکته از دو لعلش گفتیم با سکندر خضر از...
  • الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد(غزلی از رساله‌ی جلالیه) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:53
    الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد به کام عشق بازان شاه حسنت کامران باشد الهی خلعت حسنت که جیبش ظاهر است اکنون ظهور دامنش تا دامن آخر زمان باشد الهی تا ز باغ حسن خیزد نخل استغنا تذر و عصمتت را برترین شاخ آشیان باشد الهی تا هوس باشد کنار و بوس طالب را شه حسن تو را تیغ تغافل در میان باشد الهی عاشق از معشوق تا باشد...
  • روی ناشسته چو ماهش نگرید(غزلی از رساله‌ی جلالیه) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:51
    روی ناشسته چو ماهش نگرید چشم بی‌سرمه‌ی سیاهش نگرید بر سر سرو ملایم حرکات جنبش پر کلاهش نگرید نگهش با من و رویش با غیر غلط انداز نگاهش نگرید مهر من گشته یکی صد ز خطش اثر مهر و گیاهش نگرید شاه حسنش سپه آورده ز خط عالم آشوب سپاهش نگرید عذرخواهی کندم بعد از قتل عذر بدتر ز گناهش نگرید می‌رود غمزه زنان از کشته پشته‌ها بر سر...
  • دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائی(غزلی از رساله‌ی جلالیه) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:48
    دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائی حریفان می‌کنید امروز یا فردا تماشائی دگر خواهند دید احباب در بازار رسوائی دوان عریان تنی ژولیده موئی وحشی آسائی دگر دیوانه‌ای از بند خواهد جست پر وحشت کزو در هر سر کو سر زند شوری و غوغائی دگر گرینده چشمی خواهد از سیلاب رانیها زهر تفتنده دشت انگیخت شورانگیز دریائی دگر پست و بلند ملک...
  • چون جلوه‌گر گردد بلا از قامت فتان تو(غزلی از رساله‌ی جلالیه ) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:47
    چون جلوه‌گر گردد بلا از قامت فتان تو صد ره کنم در زیر لب خود را بلاگردان تو در جلوه‌ی تو نازک میان کوشیده بهر من به جان من کرده در زیر زبان جان را فدای جان تو در رقص هرگه بسته‌ای زه بر کمان دلبری من تیر نازت خورده و گردیده‌ام قربان تو چون رفته‌ای دامن‌کشان من از تخیل سوده‌ام بر پرده‌های چشم خود منت کشان دامان تو هر...
  • کسی هم بوده کز شوخی بزور یک نظر کردن(غزلی از رساله‌ی جلالیه) چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:45
    کسی هم بوده کز شوخی بزور یک نظر کردن تواند صد هزاران خانه را زیر و زبر کردن کسی هم بوده کز مردم اگر عالم شود خالی تواند در دل جن و ملک مهرش اثر کردن کسی هم بوده از دلها اگر نبود اثر پیدا تواند تیر عشقش از دل خارا گذر کردن کسی هم بوده کز عشاق چون یک زنده نگذارد تواند مرده‌ی افسرده را خون در جگر کردن کسی هم بوده کز شهری...
  • گویی مرا زبان و دهن نیست(قصیده) سه‌شنبه 31 فروردین 1389 23:22
    امروز هیچ خلق چو من نیست جز رنج ازین نحیف بدن نیست لرزان تر و ضعیف‌تر از من در باغ، شاخ و برگ و سمن نیست انگشتری است پشتم گویی اشکم جز از عقیق یمن نیست از نظم و نثر عاجز گشتم گویی مرا زبان و دهن نیست از تاب درد سوزش دل هست وز بار ضعف قوت تن نیست وین هست و آرزوی دل من جز مجلس عمید حسن نیست صدری که جز به صدر بزرگیش...
  • قطعه‌یی گفته‌ام که دیوانیست(قصیده) سه‌شنبه 31 فروردین 1389 23:19
    دلم از نیستی چو ترسانیست تنم از عافیت هراسانیست در دل از تف سینه صاعقه‌ییست بر تن از آب دیده توفانیست گه دلم باد تافته گوییست گه تنم خم گرفته چوگانیست موی چون تاب خورده زوبینی است مژه چون آب داده پیکانیست روز در چشم من چو اهرمنیست بند بر پای من چو ثعبانیست همچو لاله ز خون دل روییست چون بنفشه ز زخم کف رانیست زیر زخمی ز...
  • به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست(قصیده) سه‌شنبه 31 فروردین 1389 23:17
    به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست به هیچ وقت مرا نظم و نثر کم نشود که نظم و نثرم در است و طبع من دریاست به لطف آ ب روان است طبع من لیکن به گاه قوت و کثرت چو آتش است و هواست اگر چه همچو گیا نزد هر کسی خوارم وگرچه همچو صدف غرق گشته تن بی‌کاست، عجب مدار زمن نظم خوب و نثر بدیع نه لل از...
  • 287
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4
  • 5
  • ...
  • 10