نمونه ای از قطعات محتشم

یا رب امشب از علامتها چه میبیند به خواب
آنکه فردا خواهمش کردن علامت در جهان

با کدامین قسم رسوایی شود یا رب قرین
آنکه از طبع جهان آشوب من دارد قران

یافت حرفی زور بر آیی به الماس خیال
کز عبورش صد خطر دارد لب وکام و زبان

من که به روی کرده ام صد صحبت از وقت درست
گو صد و یک باش امروزش دگر دادم امان

مرثیه ای از محتشم

بدر فلک شرف خلیفه
چون زائر تربت حسین است

در صبح ازل ز مهر فطری
نازان به محبت حسین است

وین حسن موافقت که گفتم
بی شک ز عنایت حسین است

این از همه خوبتر که او را
تاریخ شفاعت حسین است

نمونه ای از رباعیات محتشم

این بستر خستگی که انداخته ام
بر وی ز تب هجر تو بگداخته ام

ابروی تو لیک در نظر محرابیست
کز سجده ی آن به فرقتت ساخته ام

×××××××××××××××××

از لطف تو سهل است کرم ورزیدن
چشم از گنه بیگنهان پوشیدن

دعوی نکنم که بی گناهم اما
دارم گنهی که میتوان بخشیدن

××××××××××××××××

این بنده که ملک نظم پیوستش بود
تسخیر جهان مرتبه ی پستش بود

در دست نداشت غیر اشعار نفیس
در پای تو ریخت آنچه در دستش بود

گشته در راهت غیار آلود روی زرد ما

گشته در راهت غیار آلود روی زرد ما
میرسیم از گرد راه این است راه آورد ما

در هوای شمع رویت قطره های اشک گرم
دم به دم بر چهره می بندد ز آه سرد ما

بسکه از یاران و همدردان جدا افتاده ایم
گشته است از بی کسی همدرد ما همدرد ما

با گیاه شور پرور فرقت باران نکرد
آنچه هجران کرد با جان بلا پرورد ما

گر عیاذالله از ما بر دلت گردی بود
حسبتا لله به باد نیستی ده گرد ما

گرد از جمعیت دلها بر آرد بی درنگ
چون ز گرد ره شود پیدا سوار فرد ما

دوش آن وحشی شمایل محتشم را دید و گفت
باز پیدا گشت مجنون بیابان گرد ما

آنچه از آتش غم با دل غمناک رود

آنچه از آتش غم با دل غمناک رود
گر بر آرم دم از آن دود بر افلاک رود

بنده ام پاک روی را که در این دیر کهن
تا زید پاک زید چون برود پاک رود

زیر هر سنگ فتادست سر سرهنگی
پر دلی کو که درین راه خطرناک رود

سرفرازان جهان گردن تسلیم نهند
هر کجا قصه آن حلقه فتراک رود

دیده را تا به زمین فرش نسازم مخرام
حیف باشد ز چنین پای که بر خاک رود

لذت تیغ غمت باد بر آن کشته حرام
که نه با عهد درست و کفن چاک رود

جامی از خط خوشش پاک مکن لوح ضمیر
کاین نه حرفیست که از صفحه ادراک رود

باباطاهر

شبی نالم شبی شب گیر نالم
ز جور یار و چرخ پیر نالم

گهی همچون پلنگ تیر خورده
گهی چون شیر در زنجیر نالم

×××××××××××××××

دل مو بی تو زار و بی قراره
به جز آزار مو کاری نداره

زند دستم به سر چو طفل بد خو
به درد هجرت اینش روزگاره

×××××××××××××××

الهی ای فلک چون مو زبون شی
دلت همچون دل مو غرق خون شی

اگر یک لحظه ام بی غم بوینی
یقین دانم کزین غم سرنگون شی

دوبیتی هایی از باباطاهر همدانی

هر آن دلبر که چشم مست دیره
هزاران دل چو مو پابست دیره

میان عاشقان آن ماه سیماه
چو شعر مو بلند و پست دیره

×××××××××××××××

دل دیوانه ام دیوانه تر شی
خرابه خانه ام ویرانه تر شی

کشم آهی که گردون را بسوجم
که آه سوته دیلان کارگر شی

×××××××××××××××

ز دست چرخ گردون داد دیرم
هزاران ناله و فریاد دیرم

نشیند دلستانم با خس و خار
چگونه خاطر خود شاد دیرم