در مدح امام عشق

نیزه را سرور من بستر راحت کردی
شام را غلغله ی صبح قیامت کردی

بر لب تشنه ات آن روز حکایت می کرد
خاتمی را که در انگشت شهادت کردی

عقل می خواست بمانی به حرم ، اما عشق
گفت بر نیزه بزن بوسه ، اجابت کردی

بانگ لبیک که حجاج به لب می آرند
آیه هایی ست که بر نیزه تلاوت کردی

اکبر و قاسم و عباس کجایند ، کجا
عشق چون این همه را بردی و غارت کردی؟

چیست در تو ؟ همه امروز تو را می جویند
ای تن بی سرور چه قیامت کردی

باز من ماندم و صد کوفه غریبی ،هیهات!
گرچه آزاد مرا تو ز اسارت کردی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد